پارت بیست و هشتم

زمان ارسال : ۲۵۰ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 13 دقیقه

سوئیچش را برداشت و با اخم گفت:

- پاشو بریم سحر! بچه‌هات رسما قصد جونم رو دارن...

کت طوسی‌اش را به تن کرد و به سمت در به راه افتاد و دستگیره به دست منتظر زنش ایستاد و برایش باز تکرار کرد که بجنبد. سحر نگاهی به دخترش انداخت که هنوز هم بی ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.